مهـــــدی جان

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان

در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز 

نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان

شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت

نشسته ام به امید نگاه مهدی جان

من عاشقم که ببینم جمال تو آیا

بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟

بحق حرمت اجداد خود نما نظری

ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان

خمید پشت من که از بار معصیت شاها

نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان 

یا صاحب الزمان ادرکنی

از فراقت به جواني همگي پير شديم
بي تو از وادي دنيا همگي سير شديم
 
بي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست
عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديم
 
تا که وصفي ز کمان و خم ابروي تو رفت...
در پي ديدن رويت همگي تير شديم
 
از کمان خانه ي زلفت همه بالا رفتيم
در سراشيبي ابروت سرازير شديم

گو گدايان در اين خانه بيايند که ما
از گدايي به در تو همگي مير شديم
 
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ي تو در غل و زنجير شديم

عیدتون مبارک آقا

تا ز رویت گرفته ام روزه

جز به یادت نکرده ام افطار

چقدر سخت است که این عزیزترین عید را

بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانی

اللهم عجل لولیک الفرج

http://amiralmomeninheydar.plogger.ir/upload/a/amiralmomeninheydar/pictures/85912140178190.jpg

خدای من...

خالق من"بهشتی دارد"،

نزدیک...زیبا...وبزرگ

و "دوزخی" دارد،

به گمانم کوچک وبعید،

ودر پی دلیلی است که ببخشد مارا

اللهم اغفرلی...

یا مهدی...

هیچ داری از دل مهدی خبر؟

گریه های هر شبش را تا سحر؟

اوکه ارباب تمام عالم است...من بمیرم،سر به زانوی غم است

شیعیان!!!

مهدی غریب وبی کس است...جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان!!!

بس نیست غفلت هایمان؟؟غربت و تنهایی مولایمان؟؟

ما عبید وعبد دنیا گشته ایم...غافل از مهدی زهرا گشته ایم

من که دارم ادعای شیعگی...پاسخی ندارم به جز شرمندگی

اللهم عجل لولیک الفرج

الگوهای بهشتی(خاطره از زمان جنگ)

 

یک بند انگـــشت

توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟

پسر گفت: «شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟»

وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛

تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛

بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!

گفت: «ناراحت انگشتم نیستم؛

از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم!»

"ازمجموعه آسمان مال آنهاست"

دلم تنگ است

به پیش روی تو  نالیدن از دلم سخت است

حضـور سبز جمـالت نشانــه از بـخت است

دلم برای دیدن آن خال هاشمی تنگ است

یقین بدان غم هجران برای من سخت است

دلـم بـرای دلت عـاشقانـه  می گـرید

در  انـتظار  ظهـورم   بيـا   دلـم   تنـگ  است

 

شهيد گمنام

من كه تو را خوب مى‏شناسم، تو شايد براى آنها كه من باب، ثواب به زيارت اهل قبور مى‏آيند گمنام باشى، همگى از كنارت بگذرند و بى‏توجه، چرا كه نامت را برخاكت ننوشته‏اند، چرا كه سنگ قبرت از مرمر سفيد نيست، قاب عكس ندارى، هيچ فانوسى بر مزارت نورافشانى نمى‏كند. حتى سنگ قبرت مدتهاست كه با آبى شستشو نگرديده ولى من تو را خوب مى‏شناسم خيلى‏خيلى خوب ، تو براى من گمنام نيستى، نامت بسيجى است، شهرتت دريا دل و پدرت خمينى ...

من تو را بارها و بارها در كرخه ديده بودم آنگاه كه در صبحگاهها با گروهانتان مى‏دويدى، تيربار بر دوشت سنگينى مى‏كرد اما لبخندت از چهره بيرون نمى‏رفت، آنگاه كه براى نماز وارد حسينيه گردان مى‏شدى آرام و آهسته گوشه‏اى مى‏گرفتى ،قرآن كوچكت را از جيب پيراهنت در مى‏آوردى و شروع به قرائت مى‏كردى. خدا كه با تو حرف مى‏زد ...

http://www.blogfa.com/photo/a/ashegheahlebeit.jpg     http://3nsor.blog.com/files/2011/11/shahid_gomnam02.jpg

-دلیلِ غربتشان اهل خاک بودنِ ماست نه بی مزار شدن ها ، نه بی پلاکی ها

به آسمان که رسیدند ، رو به ما گفتند: زمین چقدر حقیـر است ، آی خاکی ها

 

ایـستــــــــگـاه انـتـظـــــــــــــــــار ...

 شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببينم !؟

استاد: شب يک غذاي شور بخور . آب نخور و بخواب . ببين چه خوابي ميبيني .
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.

شاگرد: استاد
دائم خواب آب ميديدم !‏ خواب ديدم بر لب چاهي دارم آب مينوشم . کنار لوله آبي در حال خوردن آب هستم ! در ساحل رودخانه اي مشغول.... گفت اينا رو خواب ديدم!

استاد فرمود :

تشنه آب بودي خواب آب ديدي‏ ؛‏ تشنه امام زمان بشو ....تا خواب امام زمان ببيني!

آیا ما منتظریم؟

انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

به امید آمدنت

آقای من

به امید اینکه صدایمان را می شنوی به تو عاشقانه سلام می کنیم ومی دانیم چنین سلامی را بدون پاسخ نمی گذاری وما تشنه ی آن پاسخیم

آقای من مولای من ای مسافر بیابان های تنهایی ای مضطر فاطمه (س) واسیر آل محمد علیه السلام  پدر مهربان اهل عالم   

غربتت دوازده  قرن است ریشه دوانیده غربتی که اشک آسمان وزمین را جاری ساخته غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند

از که بگویم از آنانی که خاطر تو را آزرده اند ؟از آن ها که دست  پدرا نه ومهربانت را خون ریزمعرفی می کنند ؟ از آن ها که چنان شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت رااز ظهورت می ترسانند؟

می خواهیم به سوی تو برگردیم یقین داریم برگذشته پر از غفلتمان چشم می پوشی می دانیم توبه یمان  را قبول می کنی و با آغوش باز مارا می پذیری می دانیم که در سال های غفلت  هم برایمان دعا می کردی ما  از تو گریزان بودیم  اما تو همچون پدری مهربان دورادور ما را زیر نظر داشتی       ...  العفو       ....العفو

تو صبورانه و مظلومانه رنج ها  ی دوران غیبت را  تحمل  می کنی  غریبانه چشم انتظار صدور فرمان الهی تا به اذن خدا از کنار  کعبه ظهور کنی و جهان را پس از آن که از ظلم وظلمت  آکنده سازی  وپر از عدل  و  نورانیت نمایی .

به امید آنکه خداوند باقی مانده غیبت آن عزیز را به آبروی حضرت سید الشهداء(ع) بر ما ببخشد و همگی با عافیت دوران ظهور آن حضرت را درک کنیم و از بهترین یاری دهندگان آن حضرت باشیم 

یا علی...

http://up.persianv.com/images/h6nvgrx3ifp2bcorvvi.gif

دعای عاشقی

خُــــــــدایِ مِهرَبونَم،

 عـــــــاشق دعای وقت ســـــــحرم...

این دعا همیشه من و یاد وقتی میندازه

که در کنار خانواده ام سفره سحری و پهن میکنیم

 و به شکرانه این در کنار هم بودن نامت رو می بریم...

این دعا من و یاد تو میندازه...

بیشتر از قبل عاشقت میشم...

من اسم این دعا رو گذاشتم دعـــــــای عـــــــاشقی!

و چقدر زود سحر های ماهت دارند میگذرند و چه زود دیر میشه!!

خدا جونم...

کمکم کن تا توی این فرصت کمی که برام باقی مونده بدی هام و جبران کنم!

 

راز ونیاز با خدا

گفتم : خدای من ، دقایقی بود در زندگانیم که ھوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه های دیروز بود و ھراس فردا ، بر شانه ھای صبورت بگذارم و آرام برایت بگویم و بگریم ، در آن لحظات شانه ھای تو کجا بود ؟
گفت: عزیزتر از ھر چه ھست ، تو نه تنھا در آن لحظات دلتنگی ، بلکه در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی ، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه ھستی .
من ھمچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم .

گفتم : پس چرا راضی شدی من برای آن ھمه دلتنگی ، اینگونه زار بگریم ؟
گفت : عزیزتر از ھر چه ھست ، اشک تنھا قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند ،اشکھایت به من رسید
و من یکی یکی بر زنگارھای روحت ریختم تا باز ھم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان ، چرا که تنھا اینگونه میـشود تا ھمیشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راھم گذاشته بودی ؟
گفت : بارھا صدایت کردم ، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی ، تو ھرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود ،که عزیزتر از ھر چه ھست از این راه نرو که به ناکجاآباد ھم نخواھی رسید .

گفتم : پس چرا آن ھمه درد در دلم انباشتی ؟
گفت : روزی ات دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، پناھت دادم تا صدایم کنی ، چیزی نگفتی ، بارھا گل برایت فرستادم ، کلامی نگفتی ، می خواستم برایم بگویی .آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنھا اینگونه شد که صدایم کردی .

گفتم : پس چرا ھمان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی ؟
گفت : اول بار که گفتی خدا آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم ، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر ، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد ھم بر خدا گفتن اصرار می کنی ھمان بار اول شفایت می دادم.

گفتم :مھربانــترینم ، دوستت دارم ...
گفت : عزیزتر از هرچه هست ، من هم دوستت دارم ...

 

باید...

باید کاری کرد

              و با خدا حرف زد،

باید از سبزه ها حرف زد،

باید زیباییها را عبادت کرد،

باید خوبی ها را اسیر دوستی کرد،

باید دوری را زدود،

باید با عشق دست دوستی داد،

        و با شعله ی عشق درخت دوستی کاشت.

باید تن را شست

     و از زرد بیرون آمد.

از قانون آب،

    باید صداقت را آموخت

    و از دیده ی پرستو شگفتن را.

از سبزه ها باید حرف زد،

باید غبار آینه ها را پاک کرد،

باید بر زیر باران رفت

     و از بوی گل عکس ساخت.

باید رویید وتن شد.

باید کاری کرد،

      باید کاری کرد...

http://s1.picofile.com/file/7453614515/223.jpg

مهمانی حق چه باصفا شد        میلاد امام مجتبی شد

سلام بر لحظه‏هایی که تو را آوردند!

سلام بر لب‏های رسول اللّه‏

که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت

و نام یگانه‏ات را از دست جبرئیل گرفت

و در گوش عصمتت زمزمه کرد!

سلام بر لبخند سرافراز علی علیه‏السلام ،

که در طلوع تو اتفاق افتاد!

 سلام بر تو، امامتِ فردای پس از علی!

سلام بر تو، شباهتِ بی‏شائبه محمدی!

سلام بر اقیانوس کرامت و سخاوتی که

از دامان «کوثر» و «ابوتراب» برخاست.

 

قیمت...

 هيچ باغباني را سرزنش نمي كنند كه چرا دور باغ خود حصار و پرچين كشيده است،

 چون باغ بي ديوار، از آسيب مصون نيست و ميوه و محصولي براي باغبان نمي ماند.

هيچ كس هم با نام و بهانه «آزادي» ديوار خانه خود را بر نمي دارد و شبها در حياطش را باز نمي گذارد، چون خطر رخنه دزد، جدي است.

هيچ صاحب گنج و گوهري هم، جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض ديد رهگذران نمي گذارد تا بدرخشد، جلوه كند و چشم و دل بربايد، چون خود جواهر ربوده مي شود.

هر چيز كه قيمتي تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مي رود.

هر چه كه نفيس تر باشد، بيم ربودن و غارت بيشتر است و مواظبت لازمتر.

مگر نه اينكه آثار نفيس خطي را در موزه ها و ويترينها مي گذارند، تا با لمس دستهاي اين و آن، خراب نشود و از ارزش نيفتد؟!

اينها همه، فرمان عقل است و اقتضاي تجربه.

اگر در شيشه عطر را باز بگذاري، عطرش مي پرد.

ادامه نوشته