رفت وشهید شد...
مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت،
عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا.
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...
+ نوشته شده در ساعت توسط نوشته شده توسط منتظرخورشید
|
بسم الله الرحمن الرحیم